کودکانه

 

 

 

 

روزگاری زن و مردی زندگی می کردند که فرزندی نداشتند . بالاخره آرزوی آنها به حقیقت پیوست. آنها منتظر ورود کوچولویی به خانه اشان بودند.

پشت خانه آنها پنجره ای قرار داشت که به یک باغ زیبا و بزرگ باز می شد . باغ پر از گلهای زیبا و درختهای میوه بود . این باغ متعلق به یک جادگرو بدجنس بود و هیچ کس جرات نمی کرد به داخل باغ برود



ادامه مطلب...


نوشته شدهسه شنبه 2 آبان 1391برچسب:راپونزل و موهاي جادويي, توسط حسین-غزل
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.